مسأله ی مرکزیت زمین و سکون یا حرکت آن، از قدیمی ترین مسائلی بوده است که فلاسفه و منجمین در طول تاریخ راجع به آن بحث کرده اند و به نتایج مختلفی رسیده اند. امروزه شاید به نظر برسد، حرکت زمین و عدم استقرار آن در مرکز عالم از بدیهیات است و هر کسی با اندکی تفکر باید به آن پی ببرد. ولی واقعیت چنین نیست. هرچند وظیفه ی مورخ علم قضاوت درباره ی متفکرین باستانی نیست، ولی اگر نتوانستیم دربرابر این وسوسه مقاوت کنیم، می توانیم بجای نظر به نتایج تحقیقات آنها، به روش، دلایل و زمینه های فلسفی، مذهبی و اجتماعی دوران آنها توجه کنیم و بر اساس آنها، یک نظر یا عقیده را مورد ارزیابی قرار دهیم.
قضاوت درباره ی نظریات متفکرین باستانی درباره ی مرکزیت یا حرکت زمین، نیز محتاج به آشنایی با زمینه ی فکری ایشان و آشنایی با استدلالات و دلایلی که ایشان برای اعتقاد خود ارائه می نمودند، است.
اولین کسانی که درباره ی این موضوع بحث نموده اند، و دلایل ایشان برای نظراتشان، هرچند بطور خلاصه، به دست ما رسیده است، فلاسفه ی یونانی پیش از سقراط بودند. معمولاً بیشترین اطلاع ما از افکار این فلاسفه از طریق نوشته های ارسطو است. ارسطو در کتب خود پیش از شروع بحث، تاریخچه ای از نظریات و بحث هایی که در آن موضوع پیش از وی در میان فلاسفه وجود داشته است را مطرح می کند، و پس از رد نمودن تک تک آن نظریات، به طرح نظریه ی خود و استدلالات خویش می پردازد.
مرکزیت زمین
این افراد که به نظر می رسد پیروان فیثاغورس، فیلسوف باستانی یونان بودند، اعتقاد داشتند که آتش در مرکز عالم قرار گرفته است و زمین فقط یکی از ستارگان است که با حرکت مستدیر خود به دور مرکز، روز و شب را پدید می آورد. فیثاغوریان همچنین معتقد بودند که زمین دیگری در پشت زمین ما وجود دارد که آنرا «پاد زمین» یا «ضد زمین» می نامیدند. پاد زمین از زمین دیده نمی شود، ولی گاهی اوقات بین زمین و ماه حائل می شود و باعث خسوف می شود.
دقیقاً معلوم نیست که منظور فیثاغوریان از آتش مرکزی همان خورشید است یا نه، ولی می توان در این باره حدسهایی زد. اگرچرخش زمین به دور مرکز باعث ایجاد شدن شب و روز می شود، می توان چنین در نظر گرفت که زمین فاقد چرخش وضعی است ولی در هر شبانروز یک دور بدور خورشید مرکزی چرخش می کند و بدین ترتیب تمام قسمتهای زمین در طی یک شبانروز رو به خورشید قرا می گیرد. این مدل با اینکه علت پدید آمدن شبانروز را توضیح می دهد، ولی نه تنها حرکت سالانه ی خورشید را در میان ستارگان دایرة البروج را بی پاسخ می گذارد، بلکه طلوع و غروب ستارگان و صور فلکی را نیز توضیح نمی دهد.
راه حل دیگر این است که زمین را دارای هردوی حرکات وضعی و انتقالی بدانیم که شبانروز و طلوع و غروب ستارگان به علت چرخش وضعی زمین و حرکت خورشید در دایره البروج و تغییر منظره ی آسمان شامگاهی را به علت چرخش انتقالی خورشید در نظر بگیریم. این مدل که به مدل امروزی منظومه ی شمسی نزدیک تر است، می تواند تنها یک حدس باشد چرا که عبارت ارسطو بدان تصریح ندارد.
ولی احتمال دیگری نیز وجود دارد که احتمالاً به نظر فیثاغوریان نزدیک تر است. طبق این مدل زمین و خورشید هر دو به دور آتش مرکزی می چرخند. ولی از آنجا که زمین روی یک فلک صُلب سوار است، چرخش آن فلک، باعث می شود که زمین در حین چرخش انتقالی به همراه فلک، نسبت به ناظر ساکن یک چرخش وضعی نیز داشته باشد. در نتیجه هرکسی که در ربع مسکون زمین باشد (منطقه ای از چین تا اسپانیا، که تصور می شد تنها بخش مسکونی زمین است.) زمانی رو به خورشید و زمانی پشت به آن قرا می گیرد. در این حالت هر دور چرخش زمین به دور آتش مرکزی یک شبانروز طول می کشد. در حین این حرکت، «پاد زمین» نیز با همین سرعت ولی در طرف دیگر مدار قرار گرفته است و در هر شبانروز یک دور به گرد آتش مرکزی می گردد. در نتیجه همیشه از دید ساکنین ربع مسکون، در پشت زمین قرار می گیرد و دیده نمی شود. خورشید نیز در مدارش، هر یک سال، دوری به گرد آتش مرکزی می گردد. این مدل با اینکه با مشاهدات سازگاری دارد، دارای یک مشکل بزرگ است: زمین در قسمتی از مدارش به خورشید نزدیک تر و در قسمت دیگری از مدار، از آن دورتر است. در نتیجه خورشید در حال طلوع و غروب کوچک تر از خورشید در وسط ظهر خواهد بود، که با مشاهده سازگاری ندارد.
ارسطو در کتاب متافیزیک، مقاله ی الف، علت اعتقاد فیثاغوریان به «پاد زمین» را چنین مطرح می کند:
از آنجا که عدد 10، به عنوان عدد کاملی در نظر گرفته می شود و برای اینکه آنها [فیثاغوریان] تمام طبیعت را ساخته شده از اعدا می دانند، می گویند تعداد اجرامی که در میان افلاک حرکت می کنند 10 تا است، ولی تعداد اجرام قابل مشاهده فقط 9 عدد است، برای تطبیق این موضوع، جرم دهمی را ابداع می کنند به نام «پاد زمین».
شاید منظور از 9 جرم آسمانی، افلاک وسیارات هفتگانه (ماه، خورشید، عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل) به همراه فلک ستارگان ثابت و فلک الافلاک یا فلک اطلس باشد. ولی اینکه این تقسیم بندی در زمان فیثاغورس به همین شکل موسوم بوده است، اطلاعی در دست نیست.
ارسطو از روش فیثاغوریان انتقاد می کند:
آنها با این کار سعی در ارائه ی نظریات و عللی برای تبیین واقعیات مشهود ندارند، بلکه واقعیات را به زور در نظریات و عقایدی می گنجانند که خاص خود آنها است.(در آسمان، ص 110)
ولی فیثاغوریان برای اعتقاد خود به آتش مرکزی دلیلی هم داشتند: اساسی ترین بخش جهان باید نکوداشته ترین بخش آن باشد و این بخش، مرکز آن است، پس از آنجا که مهم ترین جای عالم مرکز آن است و آتش شریف ترین عناصر است، پس آتش باید در مرکز باشد.
به غیر از فیثاغوریان کسان دیگری هم بودند که به مرکزیت آتش در عالم معتقد بودند. ارسطو از آنها با عنوان «فیلسوفان دیگر» یاد می کند. ولی اکثریت فلاسفه یونان به مرکزیت زمین معتقد بودند و دلایل علمی و غیرعلمی بسیاری برای این موضوع داشتند. در مقاله ی بعدی با ایشان اشنا می شویم.
تألیف:
ا.م.گمینی
منبع:
ارسطو،
در آسمان، ترجمه اسماعیل سعادت، نشر هرمس
Aristotle, Methaphysics, Translated by W. D. Ross
بسیاری از فلاسفه ی یونان باستان معتقد بودند که زمین در مرکز عالم جای دارد. می توان گفت این فلاسفه اکثریت فلاسفه ی پیش از ارسطو را تشکیل می دادند. فلاسفه ی بزرگ و معروفی مانند آناکسیمنس، آناکساگوراس، آناکسیمندروس، دموکریتوس و افلاطون جزء این جمعیت بودند. ولی بودند افرادی که نه تنها به مرکزیت زمین اعتقاد نداشتند، بلکه زمین را متحرک نیز می دانستند. ارسطو در کتاب خود با عنوان «در آسمان» این فلاسفه را معرفی می کند: «فیثاغوریان»ملکه تومی ریس در شش قرن قبل از میلاد، معاصر کوروش زندگی میکرد، گفته میشود چون پسرش بدست کوروش کشته شده بود برای گرفتن انتقام در راس یک ارتش بجنگ علیه پادشاه ایران کوروش کبیر پرداخت.
اگر از قسمت اخیر آنکه جز افسانه چیز دیگری نمیباشد صرفنظر نمائیم میتوان حدس زد که تومی ریس یک سردار جنگی زن بوده است که لااقل در مقابل کوروش آنچنان مقاومتی نموده، که اثر آن در تاریخ باقی مانده است.
ملکه سمیرامیس بر حسب گفته دیودور دو سیسیل در حدود دوهزار سال قبل از میلاد و به عقیده هردوت فقط 800 سال قبل از میلاد میزیسته است. گفته میشود که از یک بشر و یک الهه بنام درکتو (derkto) متولد شد، که او را در صحرا رها کردند و بوسیله چوپانی بنام سیمیوس (simios) یافت شد.
ابتدا همسر افسری از اهالی نینوا ( پایتخت دولت آسوری در کنار دجله) یا حاکم سوریه بنام اومنس شد، که حاکم مزبور سمیرامیس را در هنگام لشکر کشی به باکتریان همراه برد واو را در جنگ شرکت داد و در هنگام تصرف bactres (منطقه شمال شرقی ایران قدیم ) سمیرامیس آن چنان از خود شجاعت و لیاقت نشان داد که باکتر بزودی تسخیر گردید و به همین علت مورد توجه پادشاه قرار گرفت و پادشاه او را به همسری خود برگزید.
سمیرامیس بیاندازه جاهطلب بود و به علت همین جاهطلبی شوهر تازه خود یعنی پادشاه را کشت که خود به تنهایی مالک تاج و تخت آسوریها گردد. در این هنگام بود که نبوغ ذاتی او ظاهر گردید. احتمالاً نام پادشاه آسوری شمشی آداب پنجم ( 810- 823 قبل از میلاد) بود و اسم آسوری سمیرامیس بنام سامورامات بوده که بنام پسر کوچکش آداد- نی ناری سوم سلطنت نموده است. سمیرامیس سرزمینهای مردابی اطراف رود خانه را با انجام عملیات عظیم و فوقالتصور خشک نمود و زیباترین شهر باستانی را بنام بابل با کاخهای عالی و باغهای معلق در آنجا بنا نهاد، که یکی از عجایب هفتگانه عالم شد.
فتوحات او با شکستی که در کنار رودخانه سند خورد متوقف گردید و به علت غرور زیادی که داشت نتوانست این شکست را تحمل کند و از سلطنت به نفع پسرش نینیاش صرفنظر نمود. سمیرامیس بعد از 42 سال سلطنت پرافتخار از دنیا ناپدید شد. و بنا بگفته افسانه، به شکل کبوتری بهآسمان پرواز نمود. (کلمه semiramis در زبان آسوری به معنی کبوتر است) .
زنوبی ملکه مشهور پالمیر (واقع در سوریه) بود. شوهر دوم او بنام اودهنات رئیس طوایف صحرایی پالمیر بود. در هنگام جنگ در مقابل شاهپور اول پادشاه ساسانی امور جنگی و هدایت آن را بین خود و شوهرش تقسیم نمود. به علت حس جاه طلبی که در او وجود داشت، احتمالاً شوهرش بر اثر تحریک او کشته شد و او بنام پسرش وابالات عهدهدار امور حکومت گردید و در سال 267 میلادی عنوان ملکه شرق را پیدا نمود. بدون اینکه از روم اطاعت نماید قلمرو خود را از یک طرف تا حدود فرات و از طرف دیگر به مدیترانه توسعه داد. سوریه را تسخیر و حتی مصر و قسمتی از آسیای صغیر را به تصرف خود درآورد. در عین حال اشتغال به امور فرهنگی را نیز از نظر دور نداشت. آداب و رسوم عرب را با فرهنگ یونانی و علوم نظامی رومی مخلوط نمود. دربار او محل ملاقات شعرا و فلاسفه و پناهگاهی برای مسیحیانی که مورد ظلم در نقاط دیگر قرار میگرفتند، گردید و در مدت کوتاه حکومت خود پالمیر را به صورت پایتخت شرق در آورد. بهطوریکه قبلاً نیز اشاره شد چون نمیخواست تحت تسلط روم درآید، اورهلی ین امپراطور روم ( از سال 270 تا 275 که دیوار روم را بنا نهاد و هم اکنون خرابههای آن باقیست) با پالمیر لشکر کشید و نیروی پالمیریها را در محلی بنام امز (emese) واقع در سوریه شکست داد و پالمیر را محاصره و ملکه شرق مجبور شد خود را تسلیم نماید. اورهلی ین پالمیر را خراب نمود (خرابههای آن در قرن 17 کشف شد ولی دارای ارزش هنری نمیباشد). بدین ترتیب او را دستگیر و به رم بردند. نام حقیقیاش بت زبینا (batzebina) بود. بعضی میگویند هنگامیکه او را به رم میبردند در کنار راه رها کردند که از گرسنگی هلاک شود. ولی به عقیده عده دیگر اورهلیین برای باشکوهتر جلوه دادن فتح خود، او را به رم برد و زندگی خود را در ویلائی که به او داده بودند، بسر آورد.
دبوراه(deborah) پیغمبر زن و قاضی قوم بنی اسرائیل است، طوایف جهود را که از بیست سال قبل در زیر یوغ ژاپن (jabin پادشاه کانان یا پادشاه آسور ) خم شده بودند، علیه پادشاه مزبور مسلح نمود و به دستور او باراک barac به سیزارا sisara سردار ژابن حمله کرد و او را شکست داد. در تورات یک سرود مذهبی مشهور وجود دارد که جریان پیروزی اسرائیلیها را بر شانه آنها به خاطر میآورد.
ژودیت یک قهرمان زن اسرائیلی است که زنی جوان و زیبا و بیوه و ساکن بتولی(در فلسطین قدیم) بود. زندگی او مربوط به هفت قرن قبل از میلاد میشود. سردار بخت النصر ( پادشاه نینوا) بنام هولوفرن شهر بتولی را محاصره کرد. ژودیت به منظور نجات قوم بنیاسرائیل خود را تسلیم اردوگاه دشمن نمود و با زیبایی سحرآمیز خود سردار آسوری را مجذوب خود کرد و در هنگام شب هولوفرن را مست و مدهوش نمود و سر از تن او جدا کرد و سر سردار را در داخل کیسهای گذاشت و آن را به نزد همشهریان خود باز گردانید روحیه اهالی بتولی از مشاهده سر سردار مزبور و شجاعت ژودیت تقویت گردید و با حمله به دشمن خط محاصره را شکست و ارتش دشمن را که سردار خود را از دست داده بود، نابود نمودند.
این افسانه زیبا که الهام بخش هنرمندان بسیاری شده است، چندان با حقیقت وفق نمیدهد. افسانه مزبور در حقیقت عبارت از یک نوشته ادبی است که بیشتر جنبه ادبی مورد توجه نویسنده بوده است نه جنبه تاریخی آن. کتاب ژودیت زمانی است که جنبه میهن پرستی داشته و مربوط به قوم بنیاسرائیل است و نویسنده کتاب مصالح مختلف افسانه مزبور را از عصرهای مختلفی به عاریت گرفته است. در این کتاب در حقیقت خواسته خشونت جنگی را که بین خدا و نیروهای بدی وجود دارد بیان نماید. کتاب دانیل نیز زائیده همین نوع احساسات است (دانیل یا دانیال یکی از چهار پیغمبر معروف هفت قرن قبل از میلاد است که او را باسارت به بابل آورده بودند. روزی بر حسب خواسته کاهنین پادشاه او را به گودال شیردان انداخت ولی صبح او را صحیح و سالم یافتند). ترجمه این کتاب در توراتی که در سال 283 بزبان یونانی یافت گردیده، دیده میشود. (قسمت اول تورات بوسیله هفتاد و دو دانشمند عبرانی بزبان برگردانیده شده و این کتاب معروف به تورات هفتاد (la bible des septante ) و یا ترجمه هفتاد میباشد.
نویسنده : دکتر میر حسن عاطفی
شاعره و قهرمان اعصار نیمه افسانهای که معاصر و یا نزدیک جنگها بین یونان و ایران میباشد. تله زیلا در کنار موطن خود آرگوس (Argos یکی از شهرهای پلوپونز peloponese واقع در نزدیک خلیج nauplie) همان نقشی را که تیر ته (tyrtee شاعر آتنی هفت قرن قبل از میلاد که توسط اشعار و آوازهای خود شجاعت اسپارتیها را در جنگ messenieu تحریک نمود) در اسپارت یا لاسه دمون (lacedemone) ایفاء نمود، بازی کرد. این شاعره با آوازهای غنائی خود شجاعت سربازان آرگوس را علیه پادشاه اسپارت بنام کله اومن ( 510 سال قبل از میلاد) که شهر مزبور را محاصره نموده بودند، تهییج کرد. باین کار هم قناعت ننموده و در رأس زنهای شهر آرگوس قرار گرفت و سلاح در دست محاصره کنندگان را به عقب نشینی وادار کرد و باین ترتیب میهن خود را از دست اسپارتیها نجات داد. نباید فراموش نمود که سیصد سال بعد وقتی که پیروس (pyrrhus کشور epire را در قسمتی از یونان تشکیل داد و علیه رومنها جنگید، برای تصرف آرگوس رفت ولی در آنجا کشته شد) باین شهر رسید بر اثر یک قطعه آجر که توسط زن پیری از پشت بام به طرف او پرتاب گردید، مقتول گردید.
الف- اوره لیا ویکتورینا (Aurelia victorian)
در رم اوره لیا مادر اسلحه میخوانند. اوره لیا لژیونهای رومی را فرماندهی میکرد و امپراطورها را برای حکومت به رم انتخاب مینمود.
ب- کله لی (clelie)
در سال 507 قبل از میلاد کله لی که دختری از اهالی روم بود. به پادشاه اترسکها (Etruspues) که پورسنا(Porsenna) نامیده میشد، گروگان داده شده بود. پورسنا شهر رم را از قله ژانیکول (janicule) به منظور برقراری مجدد سلطنت تارکنها(Tarpuins) تهدید میکرد. بایستی توجه داشت که هفتمین و یا آخرین پادشاه روم بنام تارکن بزرگ که با استبداد و خشونت بیاندازه سلطنت کرده بود، بوسیله برتوسBrutusاز حکومت بر کنار گردیده بود. کله لی برای اینکه برای اینکه رم را متوجه این خطر سازد از نزد پورسنا سواره به طرف روم فرار کرد و از رودخانه تیبر Tibre گذشت و وارد روم گردید. کنسول روم بنام والریوس (Valerius) که از شجاعت او متحیر شده بود، او را دو مرتبه به علت اینکه گروگان بود، به نزد پورسنا بازگردانید. با اینکه کله لی یک سرباز نبود ولی عمل متهورانهاش سبب شد که بین طرفین صلح برقرار شود و رومنها برای این عمل قهرمانی او یک احترام استثنائی قائل شدند و مجسمه او را در حالیکه سورا اسبی بود در قلعه راه مقدس (La voie sacree) قرار داده و ستایش کردند.
پ- سه وینا اولپیا (Seveina Ulpia)
سه وینا اولپیا زن امپراطوری رم اوره لی ین (Aureline در شرح حال زنوبی ملکه پالمیر ذکر گردید) در تمام لشکرکشیهائی که شوهرش به نقاط مختلف کرد او را همراهی نمود و در مواقع جنگ در کنار شوهرش جنگید. در یکی از جنگهای بین اوره لین و پالمیریها، با ملکه زنوبی روبرو گردید.
8- در بریتانیا
بو آدیسه (Boadicee یا Boudiecca یا Bodicca)
بریتانیای کبیر نیز هنگامی که بنام برتانی نامیده میشد. زنان مشهور بخود دیده است. یکی از آنها زنی بنام بو آدیسه میباشد.
بو آدیسه زن پادشاه اینها (Icenes) بنام پرزیوتاگ (Prasutogue 51 ساله) در عصر استیلای رومیها بر برتانی بود.
در هنگامی مرگ اختیارات حقوقی خود را بشرطی به نرون (Neron68 تا 54 میلادی) واگذار نمود که زنش بو آدیسه به عنوان ملکه جانشین او گردد. پرزیوتاگ امیدوار بود که باین ترتیب مانع اشغال کشورش بوسیله ارتشهای رومنها شود. ولی نرون نه تنها بشرط مزبور اعتنا ننمود و نه فقط ملکه را تحت حمایت خود نگرفت، بلکه او را در میان سربازان خود رها نمود که مورد اهانت قرار گیرد هنگامیکه بو آدیسه را با شلاق میزدند، بچشم خود دیدند که دو دختر او را رومنها مورد تجاوز قرار دادهاند.
با رسیدن این خبرهای نفرتانگیز افراد ملتی که مورد بیاحترامی قرار گرفته بود، بپا خاستند و یک ارتش 120 هزار نفری تحت فرماندهی بو آدیسه کلنی رومنها را بنام کومالودونوم (Comaludunum) گرفته، لژیون نهم رومی را شکست داده و لوندی نیوم (Londinium) و ورولامیوم (Verulamium) را اشغال نمودند و بنا بهگفتهی تاسیت (Taciteمورخ لاتن 55 تا 120 بعد از میلاد) هفتاد هزار رومن و یا متفقین آنها را خفه کردند.
ولی کنسول رم بنام سوان تونیوس (Suentonius Paullinus) با عده تازه نفسی به برتانی مراجعت کرد و بو آدیسه شکست خورد و او را در یکی از جنگها کشته یافتند و بنا به روایت دیگری او خود را مسموم نمود. دختران او نیز در همان موقع، در حالیکه میگفتند تلخی این زهر کمتر از تلخی ظلم و شقاوت میباشد خود را مسموم نمودند.
وله دا (Velleda)
در آلمان ولهدا که از اقوام بروک ترها (Bructeres) یا وستفالی (Vespasien) است، به پیغمبر زن مشهور میباشد.
در زمان امپراطور روم و سپازین (Vespasien از 69 تا 79 میلادی) اهالی رن (Rhin) حقیقتاً او را مانند پیغمبری میپرستیدند.
در سال 70 هنگام طغیان هلندیها این زن در کنار سیوی لیس Civilis رئیس باتاوها ( s Bataveeقسمتی از آلمانیها که از زمان سزار در هلند کنونی ساکن بودند) و در شکست لژیونهای مومیوس لوپوگوسMummius Lupereusدر کشور کلووها (Cleves واقع در پروس) شرکت نمود.
ابتدا در همه جا موفقیت بدست آمد، ولی بعد که گلواها متفقین خود را رها کردند دوره عدم موفقیت او شروع شد. با آنکه سی وی لیس با رومنها قرار داد صلح بست، ولی وله دا (Velleda) یک تنه جنگ را ادامه داد. در این موقع اشخاصی که تابع او بودند چون به علت جنگ تلفات زیادی داده و برای ادامه دفاع در خود توانائی لازم را حس نمیکردند، او را رها نموده و تسلیم دشمن کردند. ولهدا سبب شهرت و پیروزی دومی سین (Domitien امپراطور رم و پسر و سپازین) شد و در هنگام اسارت در رم درگذشت. وله دا قهرمان کتاب مارتیر Martyrsشاتوبری یان Chateaubriand نویسنده فرانسوی میباشد.
نویسنده : دکتر میر حسن عاطفی