این شیوه پیشگویی بعدها در نزد اعراب و با استفاده از تفاله قهوه مرسوم شد. دانه قهوه برای اولین بار توسط اعراب و در حدود سال ۶۰۰ میلادی کشف شد و کاشتن و نوشیدن آن تا صدها سال جزو اسرار این قوم بود.
اعراب در ابتدا قهوه را بدون برشته کردن و به صورت سبز دم میکردند که یک نوشیدنی رقیق مانند چای از آن حاصل میشد. در اواخر قرن ۱۳ میلادی آنها ابتدا قهوه را بو داده، آسیاب میکردند و سپس دم کرده آنرا مینوشیدند.
مرکز کشت قهوه در یمن بود و کم کم استفاده از آن در سراسر شبه جزیره عربستان رواج یافت و بعدها توسط حکام عثمانی به ترکیه رسید. اولین قهوه خانه جهان به نام کیواهان Kiva Han، در سال ۱۴۷۵ در قسطنطنیه تاسیس شد.
ورود قهوه به اروپا و پیدایش فالگیران
شناسایی و آغاز مصرف قهوه توسط ساکنان اروپای غربی و آمریکا تا اواخر قرن ۱۸ میلادی صورت نگرفت.
در وین سال ۱۶۸۳، هنگامی که ترکان مجبور به شکستن محاصره وین شدند، ۵۰۰ گونی قهوه را بر جا گذاشتند. یک تاجر لهستانی متهور از این قهوه استفاده کرد و اولین قهوه خانه برلین را راه اندازی نمود.
قهوه به سرعت مبدل به نوشیدنی دلخواه طبقه متوسط اروپایی شد و قهوه خانه های متعدد در گوشه و کنار برپا شدند. اصطلاح باریستا Barista، به معنای یک قهوه چی که بتواند نوشیدنیهای مختلفی از قهوه تهیه کرده و در این کار استاد باشد، در همین دوران بر سر زبانها افتاد.
موج محبوبیت قهوه باعث به وجود آمدن حرفه های جانبی هم شد که از جمله پر سابقه ترین و ماندگارترین آنها، پیشگویی با تفاله قهوه توسط زنان فالگیری بود که به Cup-Women شهرت داشتند.
هر کسی که با پیش زمینه خرافی، به دنبال مشورت با نیروهای ماورا الطبیعه بود با کیسه کوچکی پر از قهوه بو داده به سراغ این زنان می آمد. در بسیاری از آثار ادبی کلاسیک آن زمان به هنر خواندن نشانه های داخل فنجان اشاره شده است که از جمله میتوان به کتاب “بر گرداگرد آتش ذغال سنگ” (Round About Our Coal-Fire) منتشر شده در سال ۱۷۳۱، اشاره نمود :” ما یک جور مادر-ساحره داشتیم…که کارشان پیشگویی سرنوشت آدمها با پخش کردن قهوه و چای بود”.
اولین گروه این پیشگویان، کار خود را در پاریس آغاز کردند و سپس کار خود را در آلمان نیز گسترش دادند. فال قهوه بسیار محبوب و در عین حال بدنام بود و اخطارهای رسمی مبنی بر تحریم این کار و توقیف فالگیران و فال نوشان منتشر شده بود.
حدود سی سال بعد در سال ۱۷۴۲، یک جزوه با عنوان ” نبیه فنجان قهوه همراه با مشاهدات جی.جی.بی G.G.B. ” در لایپزیک منتشر شد و ده سال پس از آن در مجارستان جزوه ای دیگر به نام ” هنر و دانش پیشگویی در قهوه و دم کردنیهای دیگر” در دسترس مردم قرار گرفت.
فال قهوه چیست؟
فال قهوه، خواندن و تفسیر نشانه ها توسط واسطه ای است که از قهوه مانند گوی بلورین فالگیرهای کولی استفاده میکند. قهوه ترک آسیاب شده بیش از هر نوع قهوه دیگر مورد استفاده قرار میگیرد و روند اجرای پیشگویی در همه جای دنیا یکسان است.
قهوه نوشیده میشود و فنجان محتوی تفاله قهوه با آداب خاصی بر روی نعلبکی برگردانده میشود و پس از خشک شدن توسط مورد مطالعه فالگیر قرار میگیرد. اشکالی که بر دیواره فنجان تشکیل شده اند تشخیص داده شده و تفسیر میشوند و هر کس با کمی تمرین و تمرکز و با آزاد گذاشتن ناخودآگاه خود میتواند این اشکال را به خوبی تعبیر نماید.
در واقع تفاله قهوه یا چای، اشکال ابرها، لکه های سنگفرش، گلهای قالی و استخوانهای خرگوش (که در آفریقا به کار میرود)، همه اشکال و نمادهایی هستند که میتوان آنها را با دانستن علم نشانه شناسی و مراجعه به درونیات و درک خود از هر تصویر، معنا نمود.
چگونه یک فنجان قهوه ترک را برای پیشگویی بخوانیم؟
خواندن علایم چای و قهوه به نام تاسیوگرافی (Tasseography) شهرت دارند که از لغت عربی”طاسه” به معنای فنجان گرفته شده است. فال بینی با قهوه به خصوص در میان اهالی یونان، ایران، ارمنستان، روسیه و یوگوسلاوی رواج دارد.
مطالعه کتابهایی که در آن به معنای نمادها و نشانه ها میپردازد میتواند در یافتن و تعبیر این نشانه ها موثر باشد. در مطالب بعدی بیشتر به سمبولیسم یا رمزگرایی خواهیم پرداخت اما در اینجا معنای تعدادی از رایج ترین نقوش و نمادها را برایتان مینویسیم:
• حلقه یا دایره : انجام یک معامله، خواستگاری و نامزدی
• حلقه هایی که نقطه هایی در میانشان باشد: میل به داشتن فرزند تحقق مییابد
• آتش بازی: مشاجره، مشکلات شخصی ناگوار
• مربع: خانه تازه
• خطوط: سفر، یک پروژه که اگر خط مشخص و واضح باشد به معنای موفقیت آمیز بودن آن است
• شمع: محقق شدن یک آرزو، دریافت کمکی از ماورا و قابلیت عمل کردن به یک قول
• اسب سوار: مرد تازه ای در زنگی، اخبار خوش، نامزدی
• گربه: یک شخص دمدمی مزاج (اگر سفید باشد خوب و اگر سیاه باشد بد است)
• صلیب: پیروزی در یک کار سخت
• نردبام: موفقیت اجتماعی، ترقی، تغییر
• پنجره باز: یک شکست خوش عاقبت
• طاووس: شکوه و جلال، تجمل، چیزی که موجب افتخار شود
• پروانه: بوالهوسی
• ماهی: پولی که میزان آن متناسب با اندازه ماهی است
• پرنده: خبر خوش
• موش(صحرایی): دزدی
قرن نوین نوید بخش تحولات و تغییرات شگرفی در عرضه زندگانی بشری است. تغییراتی که به همراه خود مشکلات و سختیها و زشتیها دارد و در کنار آنها زیبائیها، پیشرفتها، امکانات و راهحلّها را نیز به ارمغان میآورد که میراثی از قرن بیستم است؛ قرن بیستمی که خود بزرگترین تغییرات و تحولات را در زندگی بشر ایجاد کرد. سختترین جنگهای عالمگیر و شدیدترین درگیریهای قومی و نژادی و مذهبی و مشکلات محیط زیست و آلودگی هوا و گرسنگی و کمبود منابع و بحران انرژی و صدها بلکه هزاران مصیبت دیگر از دستاوردهای قرن بیستم است.
امّا قرن بیستم حاصلهای دیگری نیز دارد، پیشرفتهای تکنولوژیک، دستاوردهای پزشکی و علمی شگفتانگیز دستیابی به هوا و فضا و قعر اقیانوسها و کند و کاو روان انسان، انفجار ارتباطات و اطلاعات و ترقّی هنرها، احقاق حقوق زنان و اقلیتها، تثبیت حقوق بشر .
در پایان قرن بیستم و شروع هزاره جدید شاهد دو جریان موازی مخرب و سازنده هستیم، از یک طرف بشر به دست خود با کمک عقل و دانش تکنولوژی خود که حاصل خردورزی و عقلگرایی او است زندگی را بر خود تلخ و سخت میسازد، جنگهای خانمانسوز به راه میاندازد و همنوعان خود را در آتش کینه و تعصبات میسوزاند. افراط در نفسپرستی و نژادپرستی چهره عالم را زشت و دگرگون کرده و اخلاق و سیاست و اقتصاد و مذهب و در یک کلام همه پایههای مدنیت انسانی را لرزانده است.
امّا وجه دیگری جریان نیز با کمک خرد و عقل، روی میدهد و بعد از سالها کینه و د شمنی، بشر دریافته که اکنون در پایان هزاره دوّم و پس از سوّمین انقلاب اساسی تاریخ بشر یعنی انقلاب انفورماتیک اکنون جوامع بشری حکم کوهنوردانی را یافتهاند که با طنابی محکم به یکدیگر بسته و وابستهاند، سقوط هر یک حکم نابودی، برای کل دارد، یک اشتباه از جانب یک فرد برای کل مجموعه بدبختی به بار میآورد پس باید از وابستگی به پیوستگی و همبستگی ره جست.
چنانچه مارکس پیش بینی میکند:
«به جای انزوای ملّی قدیمی و خودکفایی اکنون ما با همه ملّتها رابطه، برقرار میکنیم و نوعی وابستگی میان ملّتها حاکم است. این به محصولات مادّی محدود نمیشود بلکه محصولات فکری را نیز دربر میگیرد. خلاقیّتهای فکری یکایک ملّتها به دارایی مشترک همگان تبدیل میشود. یک سونگری و کوتهبینی بیش از پیش غیر ممکن میشود و از میان ادبیات ملّی و محلّی ادبیات جهانی سر برمیآورد.»
فیالواقع در آستانه قرن جدید مرزهای کشورها بیشتر حدّ فاصلهای سیاسی بین ممالک جهان هستند (که در برخی موارد آن هم نیستند) و با گسترش ارتباطات و فناوری اطلاعات دانش و علم و فرهنگ بشری از ورای حدود و قیود سیاسی کشورها میگذرند و آزادانه با یکدیگر به تبادل میپردازند.
«مهمترین ویژگی این فرهنگ [جهانی] سرعت آن است. چون ارتباطات الکترونیک د ر واقع آنی است، حوادث و مکانها را به یکدیگر مرتبط و آنها را کاملاً به یکدیگر وابسته میسازد. الکتریسیته یک شبکه جهانی از ارتباطات را تشکیل میدهد که با سیستم سلسله اعصاب مرکزی انسان قابل مقایسه است. این سلسله اعصاب به ما امکان میدهد که جهان را همچون یک کلّ درک و تجزیه کنیم.»
این ارتباطات جهانی و همبستگی بین ملّتها آهسته آهسته جامعه بشری را به جانب خلق فرهنگ جدیدی رهنمون میشود که همه اجزای جامعه بشری در حدّ خود در خلق این فرهنگ به نوعی کم و بیش سهم داشتهاند و مهمتر آنکه به نوعی مخاطب آن فرهنگ عمومی قرار میگیرند، به حدّی که شاید بتوان گفت تنها این فرهنگ است که میتواند از حدود و قیودی محلّی و ملّی پا فراتر گذارد و کلّ بشر یت را مخاطب خود قرار دهد:
«مبادلات مادّی محلّی، مبادلات سیاسی بینالمللی و مبادلات نمادی و فرهنگی جهانی هستند در نتیجه، جهانی شدن جامعهء انسانی مشر وط به حدّی است که در آن نظام فرهنگی به طور نسبی به نظامهای اقتصادی و سیاسی تأثیر بگذارد. میتوان انتظار داشت که اقتصاد و سیاست تا آنجا جهانی شوند که با فرهنگ درآمیزند یعنی تا جایی که مبادلات انجام شده در حوزهء اقتصاد و سیاست به صورت نمادی انجام شود. همچنین میتوان انتظار داشت که میزان جهانی شدن در عرصه فرهنگ گستردهتر از دو عرصه دیگر باشد.»
اگر چه اکنون این مبادلات جهانی و فرهنگ عمومی بشر ی در مرحله کمال راه زیادی را باید بپیماید و در واقع کلیه مشکلات و معضلات فرهنگی که حالیه دامنگیر جامعۀ بشری گردیده از این بدویت سرچشمه میگیرد. جهانی شدن و نقش یک سویه رسانههای گروهی فرا ملّی بحرانهای جدّی در راه خلق یک فرهنگ جهانی ایجاد کرده، اینترنت با وجود همه قابلیتها و امکانات خارقالعادهای که دارد خود به ابزاری برای ایجاد مشکلات عمده اخلاقی ارتباطی و حتّی سوءتفاهمات فرهنگی بدل شده است.
یکی از مهمترین مشکلاتی که ارتباطات یک جانبه جهانی ایجاد کرده است محو فرهنگها و تمدنهای بومی و محلّی و ضعیفتر است. آنهایی که توانایی ارائه و ارسال پیام در شبکه ندارند فقط مصرف کنندهاند.
این بدان معنا نیست که فرهنگهای کوچک و بومی حرفی بر ای گفتن ندارند، بلکه حرف داشتن مهمّ نیست، در تعریف فعلی جهانی شدن تریبون برای حرف زدن مهمتر است. و اینجا رسانههایند که با قدرت بیان که دارند: اوّلاً فرهنگهای کوچک و کم قدرت را حذف میکنند؛ ثانیاً با توجه به علایق مخاطبان خود برنامههایی تدارک میبینند که روز به روز مخاطب بیشتری جلب نمایند و با جلب مخاطب بیشتر قدرت و نفوذ بیشتری مییابند تا اینکه:
«رسانههای گروهی فرهنگ جهانی را با محتوا و زبان انسجام میبخشند و این کار نه تنها با موقعیتهای عمومی مشابه بلکه با بزرگ کردن مشکلات جهانی و رویدادهای جهانی صورت میگیر د. با غماضی در خور موضوع، میتوانیم بگوییم که اکنون میتوان از منظر جهانی به جهان نگاه کرد. هنگامی که یک خلبان جت جنگی آمریکایی ساختمانی را در کابل بمباران میکند ما نیز همراه وی آن صحنه را میبینیم و جنگ به یک صحنه تماشایی تبدیل میشود. تخریب دیوار برلین به عنوان یک رویداد سیاسی مهمّ به یک کنسرت از موسیقی تند الکترونیکی استحاله مییابد. بازیهای المپیک دامنه ورزشهای خود را به جای فعالیّتهای ورزشی و میدانی فعالیّتهای ورزشی و میدان به فعالیّتهای هنری پیش پا افتاده، گسترش میدهد و از این طریق تماشاگران بیشتری کسب میکند… رویدادهای مزبور بطور عمد برای سرگرمی تودههای مردم ساخته میشوند و به زبان دور کیم نمونههای جمعی از وقاداری جهانی به دموکراسی، مصرف، سرمایهداری و شکیبایی آزادمنشانه در برابر گوناگونی است.»
از سوی دیگر مذهب به عنوان یکی از مهمترین ارکان تشکیل دهندهء فرهنگها از دو وجه قابل توجّه و بررسی میگردد. از یک دیدگاه مذاهب الهی با تیکه بر یکی بودن خدا و وحدت نوع بشر راه را برای وصول به یک تمدّن جهانی میتوانند هموار نمایند و با ایجاد اخوت مذهبی بین پیروان یک آیین در ممالک مختلف از اهمیّت مرزها بکاهند. امّا دیدگاه دیگر مذهب و تدین را عامل نوعی تعصب جدید میانگارد که خود مانعی بر سر راه اتّحاد و ارتباط بین ملل و اقوام تلقّی میگردد. بدین تقسیر و مبنای این دو دیدگاه دو جبهه متفاوت نیز در قبال مذهب و تدین ایجاد گردیده است:
۱-استحاله: واکنشی وحدت طلبانه است، که در آن گروههایی که بیش از یک فرهنگ را پذیرفتهاند و در پی تکامل آن برمیآیند. آنها در پی تکامل اشکال نوینی از ابراز وجود خود که جوهر اصلی آنها کاملاً متمایز است برمیآیند. گرایشی که آن را اصلاحطلبی دینی و از یک دید دیگر پلورالیسم یا کثرتگرایی دینی نیز میتوان خواند.
۲-سنت: عبارت است از بنیادگرایی قومی-دینی، یعنی تلاش برای کشف مجدد اصل و نسبتهای دست نخورده یک گروه قومی در تاریخ آن، سنت مستلزم پیگیری اصول گذشته در جهان نوگراست یعنی جایی که هویت با شیوه زندگی و سلیقه همراه است.
چنانچه مالکوم واترز توضیح میدهد که:
«…نظامهای مذهبی موجود ناگزیرند خود را با روندهای جهانی و پست مدرنیسم هماهنگ سازند این مسأله ممکن است شامل قبول اکوی پست مدرن به صورت وحدتگرایی انساندوستانه باشد ولی امکان دارد که این روند را نفی کند و در جست و جوی بناهای اصلی برآید …»
به عبارت دیگر همانگونه که در سطور قبل نیز ذکر شده دو جریان کاملاً متباین امّا در یک جهت در کلّ نظام اجتماعی بشری در حال حرکت است که در رویکرد مذهبی نیز این دو جریان بارز میباشد.
***
امّا هنر که فی نفسه در تعریف فرهنگ حجم بزرگی را به خود اختصاص میدهد نیز با توجّه به تحولات نوین دستخوش تحولات و تغییراتی گشته یکی از مهمترین مسائلی که در بحث هنر از هزاران سال پیش تا کنون مطرح بوده و هست، تعریف است، یعنی هنر چیست؟ نسبت هنر و زیبایی چه میباشد؟ ضرورت هنر در اجتماع و زندگی انسانی چیست؟ و سؤالاتی از این قبیل. در طیّ تاریخ توسط فلاسفه تلاشهای فراوانی شده که به این سؤالات پاسخ داده شود که میتوان مهمترین جوابها را به ۳ دسته تقسیم کرد.
۱. هنر به عنوان بازنمایی وجهی از عالم
۲. هنر ابراز بیان احساسات و عواطف
۳. هنر درحکم فرم معنادار یا دلالت کننده.
-فلاسفه کلاسیک یونان بالاخص ارسطو و افلاطون بر این باور بودهاند که آنچه در جهان روی میدهد یک نقّاش سعی بر تقلید نقش و نگار موجود در طبیعت را دارد. یک هنرپیشه تأتر خود اندوهگین نیست امّا تقلید اندوه را انجام میدهد حتّی یک موسیقیدان نیز به تقلید اصوات زیبای طبیعت اصوات موزون خلق میکند. لکن این نظریه باتحولات بعدی در هنر مورد چالشهای اساسی قرار گرفت، امّا هنوز هم بسیاری این باور و نظریه را میپذیرند.
-امّا در دوران جدیدتر مخصوصاً دوره رمانتیک در اروپا فلاسفهای بر این باور قرار گرفتند که هنر ابزار بیان است ابزاری که با آن احساسات و عواطف بیان میگردد.
تولستوی در کتاب هنر چیست خود، نظریهای ساده ارائه میدهد که میگوید:
«هنر سرایت دادن و اشاعه احساس است. هنرمند راستین هم عاطفه را فرا مینماید و هم آن را بر میانگیزد. هنرمند از طریق هنر خود مخاطبان خویش را به احساسهایی مبتلا میکند که خود تجربه کرده است.»
امّا این نظریه نیز باوجود عمومیّت و محبوبیتی که داشت در قرن بیستم مورد تردید قرار گرفت. از سوی دیگر بسیاری آثار مهمّ هنری در نقاط دیگر جهان موجود بود و در اروپا نیز رفته رفته خلق میشد که در صدد بیان احساسی نبودند، به عنوان مثال فرش در حوزه تمدّن ایرانی یک شاهکار هنری محسوب میگردد که مطابق تعاریف فوق نمیتوان آن را هنر دانست، به همین صورت در قرن بیستم میلادی در اروپا یا آمریکا آثاری توسط بزرگترین هنرمندان زمانه خلق شدند که برای این آثار نمیتوان بیان احساسی را مترتب بود.
بدین صورت نگرش سوّمی پدید آمد که برمبنای آن، هنرقصدی خارج از محتوای خود ندارد، نیّت هنرمند تقلید یا بیان نیست بلکه اثر هنری به خاطر وجود روابط و تناسبات و هنجارهای شخصی و معیّن، دلپذیر و زیباست.
«زیبایی آن ترتیب و ترکیبی از اجزاست… که بتواند برای لذّت و درد است، جوهره زیبایی و زشتی را به وجود میآورد.»
بدین ترتیب این مجموعه شکلها و فرمها هستند که در کنار یکدیگر قرار میگیرند و واحد مزایای زیبایی میشوند.
امّا درنهایت هر چند هر کدام از تعاریف فوقالذکر در باره مجموعهای ازآثار هنری صحیح و درست شناخته میشود و قابل اطلاق است امّا در مجموع هیچکدام از تعاریف فوق فی حد ذاته تغریف جامع و مانعی برای هنر ارائه نمیدهند. علیالخصوص با توجه به دستاوردهای دو دههء آخر قرن بیستم که باعث شد تحولات اساسی بر هنر عارض شده و همهء معادلات قبلی درهم پیچیده شود، از یک سو سینما به عنوان مؤثرترین هنر در جوامع دارای نقش خارقالعادهای شده است که میتواند به راحتی اوضاع سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی مملکتی را تغییر دهد، الگوهای جدیدی برای زندگی بشر ارائه کند، نقش تبلیغاتی داشته باشد یا فریاد اعتراضی باشد بر علیه همه نارواییها و زشتیها، از دیگر سو با گسترش تکنولوژی ریز پردازندهها، صنعت جدیدی به جهان ارائه کردند به نام چند رسانهای (Multi Media) هنری که از طریق آن میتوان با کمترین امکانات و در محدودترین زمان و مکان، بیشترین و گستردهترین مفاهیم و احساسات را منتقل نمود. در این رسانه که در برگیرنده هنرهای نقاشی، عکاسی، سینما، موسیقی، ادبیات، انیمیشن و گرافیک میباشد، میتوان با استفاده از همهء امکانات به مؤثرترین شکل ممکن پیام صاحب رسانه را به مخاطب رساند و با توجّه به قدرت کاذبی که سیستم چند رسانهای به مخاطب خود میدهد توجّه هر چه بیشتر او را به مفاهیم مندرج در آن جلب کرد، به این دلیل قدرت انتخاب مخاطب کاذب است که هر چند ظاهراً این مخاطب است که در یک «چند رسانه» خود تعیین میکند کدام گزینه (Option) را انتخاب کند امّا در نهایت همهء گزینهها به یک جا که هدف طراح اصلی رسانه است، میرسند.
همهء این تحولات علمی و تکنولوژیک تأثیرات شدیدی بر هنر گذاشت که موجب دگرگونی مفاهیم و تعاریف رایج در بارهء هنر گشت و آنچه که در دنیای امروز حاکم گردیده تفکّر انتفاعی و تجارتی از هنرهاست در واقع در غالب مکاتب فلسفی و اجتماعی هنر به عنوان یک رسانه که حاوی پیام شخصی و معینی است شناخته شده پیامی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به مخاطب ارائه میشود و جهتگیری خاص در او ایجاد میکند.
«از دیدگاه مک لوهان(نظریه پرداز دهکدهء جهانی) اصل تغیین کننده فر هنگ نه محتوای آن بلکه نقش رسانهای که فرهنگ از طریق آن منتقل میشود. رسانه شامل وسیلهای بر ای گسترش مفاهیم است و از این رو شامل هم تکنولوژی حمل و نقل و هم تکنولوژی ارتباطات میشود.»
چنین است که با وجود آنکه فرهنگ نقش اساسی در خلق مدنیت جهانی ایفا میکند و مذهب و هنر پایههای اصلی فر هنگ (و منطقاً تمدّن جهانی) را تشکیل میدهند خود مذهب و هنر بر پایههایی استوار مستقر نشدهاند. در بحث قبل ذکر گردید که هنر در این جریان تمدّن ساز، در نقش یک ابراز رسانهای ظاهر میشود که بسته به جذابیت و قابلیتهای تکنولوژیک آن در خلق مدنیت مؤثر واقع میشود. به عبارت دیگر و از یک منظر جدید میتوان گفت که با نگرشی بدیع به مفاهیمی چون هنر، فرهنگ، زیبایی، ادبیات و… میتوان در تأسیس دنیایی جدید با زیربناهایی مستحکم نقش مؤثر و حیاتی ایفا کرد.
با توجه به مطالبی که تا حال ذکر گردید باید به نکته مهّمی توجّه خاص معطوف گردد که برای ایجاد مدنیّت جهانی و پایهگذاری دنیایی نوین یکی از مهمترین اقدامات و تلاشها بذل نظر به جانب فرهنگ و هنر است، امّا این امعان نظر باید از منظری جدید و متفاوت و با رعایت نکات و شرایط و لوازمی جدید باشد. آنچه در حال حاضر در دست بشر مورد استفاده قرار گرفته برآورنده نیازهای او برای استقرارمدنیّت عالمگیر نیست.
بسیار واضح است که دوران کنونی دوره آشوب و تحولات سریع است هنر نیز همچون سایر شاخههای مدنیّت درحال تحمل تحولات فوقالعاده سریع است. نگاهی اجمالی به آنچه در سالهای اخیر رخ داده است شاهدی صادق بر این مدعاست.
به عبارت دیگر عالم بشر ی درمسیر تحولات اساسی و عظیمی قرار گرفته است که نتیجه آن از یک سو ویرانی و نابودی انظمه کهنه پوسیده عالم بشری در همهء حیطههای علمی-فلسفی، هنری دینی، اخلاقی و… را شامل میگردد که در هنر نیز میتواند باعث هرج ومرج و سردرگمی و بیهدفی گشته و هر روز مکاتب جدیدی در عالم هنر پدیدار میشود و از سوی دیگر بنیانهای جدیدی در خلق فرهنگ و هنری جدید گذاشته میشود. برای تجدید بنای کل ساختار تمدن بشر ی باید همه اجزا و ارکان آن مد نظر قرار گیرد و یک تحوّل زیربنایی در کل این مجموعه صورت گیرد و با نگرشی بدیع به عالم نگریسته شود که شامل هنر نیز میگردد.
یکی از مهمترین و غامضترین مسائلی که اکنون در باب هنر قابل طرح است، یک سو نگری و بینش محدود است. هر چند بشریت به سوی جهانی شدن میرود امّا در این روند حرکت تلقی عمومی از مقاهیم به گونهای است که در غرب رایج میباشد بر ای تشر یح دقیقتر موضوع مجدداً فرش را مثال میآوریم.
هنر فرشبافی در ایران یکی از قدیمیترین و اصیلترین دستاوردهای فرهنگی است که با فرهنگ و مذهب و عرفان ایرانی در آمیخته و تبدیل به یک اثر هنری طراز اوّل و خالص گشته. امّا مطابق با تعاریف رایج غربی نمیتوان فر ش را حتّی به عنوان هنر قلمداد کرد و حداکثر یکی از صنایع دستی شناخته میشود. به عبارت دیگر اگر تعریف هنری را منحصراً آنچه در حوزه تمدّن و فلسفه غربی مطرح گشته بدانیم از فرش چیزی جز نقش و نگارهای بافته شده که فقط به نیّت کفپوش منازل تهیّه میگردد چیزی باقی نمیماند. امّا با توجّهی دوباره به فرش در آن گل و گیاهانی مییابیم که به صورت باغی یگانه آراسته شدهاند، باغی که مصداق خارجی ندارد زیرا هنرمندان ایرانی تقلید خلقت پروردگار را کفر میانگاشته. باغی بدون مکان و بدون زمان چنین مکانی در عرفان ایرانی جنت علیا و بهشتبرین است. جایی که فارغ از مکان و زمان و هویت است به دور از نقص و زشتیها و تیر گی و ظلمت است. قرنها است که مردم این بهشت موعود خود را نقش میکنند و میبافند تا خانه خود را جلوهای از بهشت موعود سازند. اینجا هنر با تقلید طبیعت سروکاری نیست، این ساخت از بیان احساس مقدّس است، شأن آن نیست که آن را تنها مجموعهای از «فرمها» بپنداریم. اینجا جایی است که هنر با عرفان، عشق، احساس و منطق با شهود به هم در میآمیزند. عرفان و عشق و شهودی تمدّن غربی با آن بیگانه است. همین تلقی از مفاهیم هنری را در سایر شاخههای هنری ایرانی نیز میتوان یافت. در موسیقی، نقّاشی، خوشنویسی و معماری ایرانی و فوق همه اینها ادبیات فارسی بلندترین قله امتزاج هنرو عرفان است. شاید اغراق نباشد اگر ادعا نماییم که بنیان هنر در غرب بر احساس و در شرق بر عرفان است، هنر هند و ژاپن و چین هم از قاعده مستثنی نیستند.
با این توضیحات شاید به نظر برسد شرق و غرب از بنا با یکدیگر درتضاد و تقابل قرار دارند، شرق آن جهانی و غرب این جهانی است و نبرد بین این دو قطب آنکه پیروز است تغیین کننده جهت و خط کلّی تمدّن جهانی قار میگیر د امّا چنین نیست زیرا همانگونه که قبلاً ذکر شد نگرشی بدیع و تفکّری نوین لازم است. اتّحاد شرق و غرب صرفاً به این معنا نیست که بین ملل عالم جنگ و درگیری نباید باشد. بلکه به این معنا نیز هست که در مدنیت جهانی آینده باید همهء اقطاب و اقوام عالم آنچه دارند و یافتهاند را تقدیم کنند. دستاورد هر قومی از اقوام و هر ملتی از ملل متعلق به بشریّت است.
آنچه استفاده از همین این دستاوردها را مقدور میسازد و امکان برقراری ارتباط بین همهء این سلایق و مبادی متفاوت فرهنگی را ایجاد میکند ترک تعصّبات میباشد. فراموش کردن کلیه تعصّبات مذهبی- جنسی- وطنی و حتّی فرهنگی. تعصّب به عنوان مخربترین عامل بنیانهای انسانی نقش بازدارندهای در پیشرفت مدنیّت بشری دارد. تعصّبات چه به صورت تعلق بیشت از حدّ به یک حوزه فرهنگی و چه به صورت نفرت و انزجار از دیگری میتواند سدّ محکمی در راه خلق یک فرهنگ جهانی و طبعاً مدنیّت بدیع جهانی گردد. بدون تعصب کورکورانه هر فردی از افراد (اعم از هنرمند وغیره) همه دستاوردهای بشر را زیبا و لایق اعتنا میداند و همه را واصفان حلیه جمالش میشمارد. چنانچه شیخ بهایی میفرماید:
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچه بشکفتۀ این باغ که بوید
هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
رهآورد دیگری که دوری از تعصّب در زمینه فرهنگ و هنر دارد این است که هنری که بدین صورت و بدون تعصب و با نگرش توام با احترام نسبت به همهء فرهنگهای مختلف بشری خلق میشود، این قدرت و این نفوذ را نیز به همراه دارد که همهء مخاطبانش در همه جای دنیا خود را با آن بیگانه نمییابند. همه میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، از آن لذّت ببرند و آن را درک کنند.
بر گرفته از سایت : گفتمان ایران
نویسنده : شهریار سیروس
اساسا سابقه مطالعه در باب اماکن تاریخی و باستان شناسی ایران – مثل سایر علوم – ایرانی نیست . یعنی از ابتدا محققینی از اروپا و بعدتر از امریکا به مطالعه و تحقیق در ابن زمینه پرداختند و در بهترین شرایط دستیارانی ایرانی داشته اند و تنها بعد از چندین نسل و صرفا تعداد معدودی از محققان ایرانی توانستند پا به عرصه تحقیق بگذارند . البته منظور از تحقیق استفاده از منابع دست اول – یعنی سنگ نبشته ها و لوحه ها ، آثار باستانی و بعبارت بهتر اصل آثار باستانی – می باشد ، وگرنه بسیاری نیز تحقیق هایی کتابخانه ای انجام داده اند که در جای خود جایگاه رفیعی دارد و بموقع به برخی از آن ها خواهم پرداخت. اما نتیجه این شده که عموما کتب مرجع در این زمینه به زبان اصلی می باشد و آن چه در دست ماست ترجمه هایی محدود است.
اما کتاب ها :
۱- از زبان داریوش-هاید ماری کخ – پرویز رجبی- نشر کارنگ
شاید اولین و بهترین کتابی باشد که در زمینه تاریخ ، فرهنگ و هنر هخامنشیان در ایران ترجمه و نشر شده است . کتاب عالمانه و محققانه خانم کخ تقریبا یک فرد علاقه مند را از خواندن سایر کتب بی نیاز می کند . این مطلب به هیچ وجه به این معنا نیست که این کتاب سطحی و کم محتواست بلکه بر عکس برخی دیدگاه های خانم کخ در این کتاب عالی و منحصر به فرد است . اگر دست من بود این کتاب یا گزیده ای از آن را به عنوان متنی درسی در مدارس می گنجاندم . به همین جهت هم معتقدم که خوبست هر ایرانیی این کتاب را بخواند.استنتاجاتی که از لوحه های گلی یافت شده از تخت جمشید در این کتاب ذکر شده حیرت انگیز و غرور آفرین است.
۲-تاریخ سیاسی هخامنشیان – آ . داندامایف-خشایار بهاری – نشر کارنگ
در این کتاب نویسنده به مسائل فرهنگی و هنری کمتر پرداخته و همان گونه که از اسم کتاب برمی آید بیشتر به تاریخ از بعد سیاسی نگاه شده . هرچند در بسیاری موارد از تحولات سیاسی می توان استنتاجات فرهنگی نمود. نکته بسیار مثبت کتاب استفاده مولف از منابع بسیار متنوع و حتی متضاد می باشد. این قضیه از آنجا اهمیتش معلوم می شود که اکثر محققان غربی صرفا به آثار مورخان یونانی – بالاخص هرودوت – مراجعه می کنند و همین قضیه، آن هم در رابطه با تاریخ سیاسی اکیدا سرنوشت ساز می شود و نوعا یک طرفه به قاضی رفتن است. نکته بسیار عجیب در این کتاب مقدمه ناشر است که به تندی به تاریخ هخامنشیان تازیده و آن را سرشار از ابهام و دروغ و دسیسه بازی غربیان قلمداد نموده. ظاهرا کسی پیدا نشده به ناشر بگوید اگر اینقدر از هخامنشیان نفرت داری چرا کتابی آن هم با این مضمون درباره شان زیر چاپ می بری؟ علی ای حال بدون توجه به مقدمه ناشر کتاب خوب و جالبی است.
۳-راهنمای مستند تخت جمشید- علیرضا شاپور شهبازی- بنیاد پژوهشی یارسه پاسارگاد + انتشارات سازمان میراث فرهنگی -۱۳۸۴
بنظر می رسد یکی از بهترین محققان حال حاضر درباب ابنیه هخامنشیان پروفسور شاپور شهبازی باشد. نامبرده ضمن همکاری با گروه های متعدد و معتبر باستان شناسی خارجی ، سرپرستی بسیار مطالعات – حتی بازسازی هایی – در پاسارگاد و بالاخص تخت جمشید را داشته است. کتاب حاضر هم چکیده ای از همان تحقیقات دست اول است که بخش به بخش در باره اهم عمارات تخت جمشید و نقش برجسته های آن و سنگ نبشته ها و در حدی به سمبل شناسی نقوش هم پرداخته . این کتاب برای کسانی که تا حدی به تاریخ پادشاهی هخامنشی آشنایی دارند بسیار مفید و دلنشین تر خواهد بود . اما کسانی که اطلاعاتی ابتدایی در باره تاریخ هخامنشیان ندارند در این کتاب توضیحات تاریخی نخواهند یافت . البته نبود اطلاعات تاریخی در چنین کتابی نه تنها ضعف نیست بلکه نشانی از تخصصی بودن کتاب است لکن این ضعف عمومی عدم اشراف خودمان به تاریخ را باید به نوعی درمان کرد ورنه آئینه شکستن خطاست.
۴- راهنمای تخت جمشید ، نقش رستم و پاسارگاد – دکتر فرخ سعیدی – انتشارات میراث فرهنگی
این کتاب هم از جهاتی شباهت بسیار به کتاب قبل دارد با چند تفاوت . اول این که دکتر فرخ سعیدی فردی است متفنن در باستان شناسی و بنا به اظهار خودش در مقدمه کتاب بنا به علاقه شخصی و به نیت آشنا نمودن بازدید کنندگان خارجی این کتاب را نوشته یا به عبارتی تالیف نموده . همین امر موجب شده که کتاب بیشتر به تحقیقی کتابخانه ای بدل شود . تفاوت دیگر اشارات تاریخی مندرج در کتاب است که دکتر سعیدی از آنجا که اطمینان داشته مخاطبانش اطلاعات تاریخی لازمه را ندارند ( چون خارجی هستند وگرنه ایرانی ها که در این زمینه نقصی ندارند) فقط در حد روشن کردن ذهن خواننده بعضی از اهم مسایل تاریخی را ذکر کرده .
این کتاب با کتاب پروفسور شهبازی در چند مورد اختلافاتی هم دارد که این مقاله جای پرداختن به آن ها نیست و چندان موارد بنیادی هم نیستند.
۵- مجموعه دروس باستان شناسی و هنر دوران تاریخی: ماد – هخامنشی – اشکانی – ساسانی – علی اکبر سرفراز و بهمن فیروزمندی – نشر جهاد دانشگاهی هنر - ۱۳۷۳
کتاب فوق منبعی دانشگاهی است و از چهار بخش مجزا در باره ماد ها ، هخامنشیان ، اشکانی ها و ساسانی ها بوجود آمده که طبعا بخش دوم آن مورد نظر ماست . این کتاب به هیچ وجه روی تاریخی ندارد و صرفا به مسائل فرهنگی می پردازد . اما همان گونه که از نام آن مستفاد می شود بیشتر به جنبه های باستان شناسانه می پردازد تا مثلا معمارانه . به هر حال کتابی است تخصصی که مطالعه آن را به کسانی که مطالعات بنیادی کافی دارند توصیه می کنم . در اینکتاب نکته ای ذکر می شود که در هیچکدام از منابع مطالعاتی دیگر دیده نمی شود و آن هم آینده تخت جمشید در دوران ساسانیان است .
۶- شکوه تخت جمشید – فرزین رضائیان،پروفسور ماتیو استلپر، پروفسور راجر مورای، پروفسور علیرضا شاپور شهبازی، پروفسور رمی بوشارلا – شرکت طلوع ابتکارات تصویری
این کتاب و” دی وی دی” ضمیمه آن از لحاظ مطالعاتی ارزش ندارد بلکه تمام ارزش آن به جنبه های دیداری آن است . بزرگ ترین متخصصان باستان شناسی ایران به مدد رایانه اقدام به بازسازی تخت جمشید نموده اند. این باز سازی در لوح فشرده بصورت پویا نمائی ( انیمیشن ) جلوه کرده و تا حدی به فرد امکان تجسم می بخشد. در کتاب هم کار جالبی انجام داده به این صورت که نماهایی از تخت جمشید را انتخاب کرده و وضعیت فعلی آن را با یک عکس نشان داده سپس زضعیت قبل از ویرانی همان صحنه که روی کاغذ کالک شفاف چاپ شده روی صفحه را می پوشاند و خرابی ها را باز می سازد.این کتاب و ضمیمه اش نشان می دهد که باز سازی تخت جمشید چه ضروری و چه دشوار است.
۷-تخت جمشید – مهرداد بهار ، نصرالله کسرائیان – نشر آگه ۱۳۷۲
در حقیقت این کتاب را می توان در زمره مجموعه آثار عکاسی نصرالله کسرائیان از نقاط دیدنی ایران محسوب کرد . اما یک مقدمه عالی از مهرداد بهار فقید ارزش و غنای خاصی به کتاب بخشیده . متاسفانه غالبا به این کتاب به عنوان آلبوم عکس نگاه می شود و به مقدمه آن توجهی در خور نشده . این بخش که با نام ستودنی :”تخت جمشید، باغی مقدس با درختانی سنگی ” آغاز می شود به ریشه های فرهنگ پارسی در تمدن های عیلامی تا مادی می پردازد وسپس بسیار مختصر و بسیار دقیق به تاریخ هخامنشیان نیم نگاهی می اندازد و بحثی جالب در باب دین و آئین های فرهنگی هخامنشیان باز می کندکه در ادامه ناچار در باب نوروز هم توضیحاتی ارائه می نماید.تازه بعد از همه این مقدمات به تخت جمشید و برگزاری مراسم نوروز در آن می پردازد و سرانجام “اسکندر”. ذکر این نکته مطلب را جالب تر می کند که استاد بهار همه این توضیحات را در کمتر از ۲۶ صفحه ارائه نموده .یادداشت های پیشگفتار هم خود مجموعه ای مفید و خواندنی است .
۸- معماری ایرانی- آرتور پوپ – غلامحسین صدری افشار ، احمد ایرانی – انتشارات خوارزمی ۱۳۴۶
جناب پوپ را تمام معماران ایرانی می شناسند ( آنهایی که نمی شناسند در معمار بودن یا ایرانی بودنشان تردید است!). در واقع پوپ درمعماری مثل ادوارد براون در ادبیات و بازیل گری در نقاشی ایرانی می ماند . تحقیقات گسترده و علمی پوپ در باب معماری ایرانی در ادوار مختلف که در قالب کتاب معماری ایرانی و چندین کتاب دیگر ارائه شد هنوز هم جزو مراجع معتبر مطالعاتی محسوب می شود و سهم مهمی در معرفی معماری و فرهنگ ایرانی به جوامع دیگر داشته . هر چند این کتاب تنها در بخشی محدود به معماری هخامنشیان پرداخته و بسیار معمارانه به موضوع نگاه کرده اما تلقی او هنوز هم نو می نماید و تحقیقات جدید لطمه جدی به صحت و اصالت مدعاهای پوپ نزده است.
۹- ایران باستان به روایت موزه بریتانیا – (مجموعه فرهنگ و تمدن دنیای کهن)- جان کورتیس – آذر بصیر – انتشارات امیرکبیر ۱۳۸۵
ظاهرا موزه بریتانیا ( همان بریتیش میوزیوم ) بخش های متعددی را به فرهنگ ها و تمدن های خاصی اختصاص داده . در این تقسیم بندی سهم مهمی هم عاید ایران شده . به جهی آشنایی بازدید کنندگان برای هر بخش کاتالوگی تدوین شده که ابعاد یک کتاب را پیدا می کند. در واقع آقای جان کورتیس رئیس بخش ایران موزه بریتابیا است که در باره محتوای آثار هنری موجود در زیر نظرش توضیح داده . چون بخش عمده ای از آثار موجود در موزه مربوط به هخامنشیان و علی الخصوص تخت جمشید می باشد در کتاب هم بخش مهمی به این مسئله اختصاص یافته . در مجموع کتاب ، کتاب جالبی است نه تنها قسمت مربوط به هخامنشیان بلکه توضیحات مربوط به قبل و بعد آن هم بسیار خواندنی است .
۱۰ – اوج های درخشان هنر ایران – ریچارد اتینگهاوزن ، احسان یار شاطر – هرمز عبداللهی ، روئین پاکباز – آگه
در برخی موارد اسامی مولفان و مترجمان خود گویای مطلب می باشد و نیازی به توضیح اضافی نیست. احسان یارشاطر از محققان پر سابقه و مطلع می باشد و همان سردبیری دانشنامه ایرانیکا اعتباری کافی برای او به همراه دارد . به همین ترتیب استاد روئین پاکباز که تنها مولف ایرانی دایره المعارف هنر و بسیاری کتب تخصصی دیگر می باشدحضورشان به کتاب منزلتی خاص بخشیده . البته باز همان گونه که از نام کتاب بر می آید ، مطالب کتاب صرفا اختصاص به هنر هخامنشی یا باستانی ندارد ، اما همان توضیحاتی که درباره تخت جمشید و پاسارگاد ارائه نموده بدیع و آموزنده است.
۱۱- هنر بین النهرین باستان. هنر کلاسیک خاور نزدیک - آنتون مورتگات – زهرا باستی ، محمد رحیم صراف- انتشارات سمت ۱۳۷۷
این کتاب مستقیما ارتباطی به هنر و فرهنگ هخامنشی ندارد . کتاب به بررسی هنر بین النهرین از زمان سومریان تا پایان دوران آشوریان پرداخته و از همین جهت برای آشنایی با بنیاد های فرهنگی هخامنشیان بی نظیر است . ذکر این نکته ضروری است که مورتگات خود از باستان شناسان برجسته آلمانی است و حاصل سال ها کاوش های باستانی که دقیقا زیر نظرش صورت گرفته بصورت مدون و برای تدریس در دانشگاه تنظیم نموده به همین دلیل کتاب از ارزش تحقیقی بالایی برخوردار است .
۱۲- تاریخ هنر – ه و جنسن – پرویز مرزبان – انتشارات فرانکلین ۱۳۵۹
کتاب تاریخ هنر به بررسی روند تحولات مهم ترین آثار هنرهای تجسمی( نقاشی ، مجسمه سازی ، معماری ) از سپیده دم تاریخ تا دوران معاصر می پردازد . از همین رو بیشتر به کتابی مرجع می ماند. طبیعی است که در بیان تمدن های اولیه و بین النهرین نمی شود بی تفاوت از هخامنشیان و تخت جمشید گذشت . اما با توجه به روال کتاب به نظر می رسد که جناب مرزبان قدری مطلب مربوط به ایران را کامل تر و مفصل تر ارائه کرده . در این باره مطمئن نیستم زیرا اصل انگلیسی کتاب را ندیدم اگر دوستانی بتوانند در این زمینه اطلاعات دقیق تری را ارائه نمایند بسیار سپاسگذارشان خواهم شد . اما از این مسائل به کنار چه این مطالب به قلم جنسن باشد چه به قلم مرزبان، ارزنده و آموزنده است.
۱۳- کورش کبیر – آلبر شاندور – محمد قاضی – انتشارات زرین ۱۳۷۵
این کتاب به شرح احوال و داستان جنگ ها و چگونگی به قدرت رسیدن و حکمرانی کورش بزرگ می پردازد . برای درک نکات عمده ای همچون نگرش توام با تساهل و کثرت گرایانه و فدرال کورش که تاثیر عمده ای در زایش نوعی خاص از هنر داشته خواندن این کتاب بسیار مفید است .
بر گرفته از سایت : گفتمان ایران
نویسنده : شهریار سیروس